(2680)چون سفر فرمود ما را زآن مُقام |
|
تلخ شد ما را از آن تحویل، کام |
(2681)تا که حجّتها همی گفتیم ما |
|
که بهجای ما کی آید ای خدا؟ |
(2682)نور این تسبیح و این تهلیل را |
|
میفروشی بهر قال و قیل را؟ |
(2683)حکم حق گسترد بهر ما بساط |
|
که بگویی از طریق انبساط، |
(2684)هرچه آید بر زبانتان بیحذر |
|
همچو طفلان یگانه با پدر |
(2685)زآنکه این دمها چه گر نالایق است |
|
رحمت من بر غضب، هم سابق است |
(2686)از پی اظهار این سبقای ملک |
|
در تو بنهم داعیه اشکال و شک |
(2687)تا بگویی و نگیرم بر تو من |
|
مُنکر حلمم نیارد دم زدن |
(2688)صد پدر صد مادر اند حلم ما |
|
هر نفس زاید، درافتد در فنا |
(2689)حلم ایشان کفّ بحر حلم ماست |
|
کف رود، آید، ولی دریا به جاست |
(2690)خود چه گویم؟ پیش آن دُرّ این صدف |
|
نیست الا کفّ کفّ کفّ کفّ |
از آن تحویل: یعنی از این تغییر مکان.
تا که حجّتها همی گفتیم ما: مولانا به مفاد آیهْ 30 سورهْ بقره توجه دارد که :وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ اَلدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (یاد کن اى پیمبر آن گاه که پروردگارت بفرشتگان گفت من در زمین خلیفتى خواهم گماشت فرشتگان گفتند آیا روا باشد که در زمین کسى را گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها ریزد و اینک ما بهمراه ستایش، ترا تسبیح مىگوییم و تقدیس مىکنیم خدا گفت من آن دانم که شما ندانید.)جمله ملایکه ملا اعلى کروبى و روحانى در آن حال متعجب وار مىنگریستند که حضرت جلت بخداوندى خویش در گل آدم چهل شبانه روز تصرف مىکرد و چون کوزه گر که از گل کوزه خواهد ساخت آن را بهر گونه مىمالد و بر آن چیزها مىاندازد، گل آدم را در تخمیر انداخته که «خَلَقَ اَلْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ» و در هر ذره از آن گل دلى تعبیه کرد:
سراپاى مرا دل آفریدند که مفتون سراپاى تو باشد
و آن را بنظر عنایت پرورش مىداد و حکمت آن را با ملایکه مىرفت، در گل منگرید در دل نگرید:
گر من نظرى بسنگ بر بگمارم ز آن سنگ دلى سوخته بیرون آید»
تسبیح: منزه داشتن خدا از عیب و نقص، گفتن سبحان اللَّه. تهلیل: گفتن لا اله الا اللَّه.
انبساط: گستاخى و ترک حشمت، بىملاحظگى، خوش طبعى، ناز فروشى بسبب نزدیکى و صمیمیت.
از طریق انبساط: یعنی در کمال آزادی و با زبان روشن و بدون رعایت بزرگی و کوچکی!
بیحذر: یعنی بدون ترس و واهمه.
این دمها: یعنی این سخنان.
رحمت من بر غضب، هم سابق است: یعنی رحمت الهی بر غضب، پیشی و غلبه دارد."یامن سبقت رحمته غضبه"
اظهار: یعنی آشکار کردن.
این سبق: یعنی سبقت رحمت الهی بر غضب.
داعیه: یعنی انگیزه.
نگیرم بر تو من: یعنی برشما خشمگین نشوم، کیفر ندهم.
حلم ایشان: یعنی شکیبایی پدر ومادر.
پیش آن دُرّ این صدف: یعنی اگر حلم خدا مروارید باشد، حلم پدر و مادر صدف ناچیز است.
نیست الا کفّ کفّ کفّ کفّ: یعنی شکیبایی پدر ومادر در برابر شکیبایی پروردگاربسیاربسیار ناچیز است.
به دنبالهْ ابیات پیشین مولانا سخن را از زبان فرشتگان چنین پی می گیرد که : فرشتگان گفتند: ای خدا! تو ما را که اهل تسبیح ـ یعنی سبحان الله گو و اهل تهلیل، یعنی لا اله الا الله گو ـ هستیم، از زمین بر میداری و به جای ما انسان پر سر و صدا را میگذاری؟ خداوند آنها را آزاد گذاشت تا هر چه میخواهند بگویند؛ همانگونه که کودکان دردانه به پدرانشان میگویند؛ زیرا اگرچه این اعتراضها ناروا و نابخردانه است. سپس مولانا، حلم و شکیبایی پروردگار را با حلم و شکیبایی پدران و مادران مقایسه میکند و میگوید: این همه شکیبایی که پدران و مادران در برابر فرزند دارند، در مقایسه با حلم خدا، نه چون کفهای روی دریاست.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |